سفارش تبلیغ
صبا ویژن


نفس رضا...


بسترم صدف خالی یک تنهاییست
و تو
چون مروارید
گردن آویز کسان دگری 

 

چشم من محو جمال مه توست
چشم تو
پر ز تنفر و نگاهی گنگ است
دست من پر ز نیازو همه مهر
دست تو
سرد و فقط تو خالیست
عاشقت گشتم و جان در ره این عشق دهم
که چه زیبا بود این جان دادن
بازیم دادی و تنها به هوس پیوستی
وقت رفتن به اشارت به نیاز
گفتمت :گنه این دل بیچاره چه بود؟
گنه چشم و دل و دست پر از مهر چه بود؟؟
بستری را که برایت صدفی پر دٌر بود
بین که اینک
اشک چشمم شده همبستر این مروارید
بوی عطر تو هنوزم به فضا می پیچد
عطر یاس و گل نرگس به چه خوش میپیچد
تو بدان که هنوزم که هنوز
در این خانه به رویت باز است
قلب من با دل تو
قربتش طولانیست
ولی افسوس دلت با من نیست
نازنینم
گل من
همه زندگیم به فدای رخ توست
با همه جور و جفا من هنوزم مستم
مست یک باده که مدهوش و خرابم کرده
یاد این جمله بیفتادم باز
کاش انسان به جای دیوار یکسره پل می ساخت
پلی از عشق و وفا
مهر و صفا و معلق همه جای دنیا
نازنینم
جسم من پلی از عشق شود
زیر پایت و تو راحت بگذر
خواه تنها
خواه با هر که دلت می خواهد
تو فقط لطف کن و وقت گذر گام خود نرم و آهسته گذار
آخر این صد پاره
به جفایی بند است
التماست کنم آرام گذر
آرزویم همه خوشبختی توست
تو فقط خوش باش و
من
تماشا گر این خوشبختی
آه که چه جان سخنم من
نازنینم
قسمت می دهم این عشق ز من باز نگیر
یاد تو
خا طره ات همدم این تنهاییست
تو فقط لطفی کن و به گاهی کوتاه از این پل بگذر
و من منتظرم
همین ما را بس...

                                        (هوشنگ ابتهاج)

 


نوشته شده در دوشنبه 91/5/23ساعت 11:17 عصر توسط نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ



پیج رنک