نفس رضا...
اگه بعد از سه سال بفهمی همه چی دروغ بوده چه حالی میشی؟؟؟؟همه دوستت دارما همه گریه ها همه عاشقتم و عزیزم و قربونت برم و عمرم و جونم و...گفتناش...؟ نمیدونید چه حالی دارم هر کی میگفت گولت میزنه همش دروغه همش کشکه همش چوخانه میگفتم نه رضارو من میشناسم شما اشتباه میکنید من میدونم راسته میدونم منو دوست داره اما حالا میفهمم که دروغ بود سراب بود همه حرفاش حتی خودش... اون سه سال پیشی که دیدمش قبل از دیدن من رفته دوستتمو دیده همونی که رابطمون رو به گندکشید اصلا بخاطر دیدن من نیومده بوده اومده بوده اونو ببینه ومنم در کنار اون دیده میفهمید تو این سه سال چون فکرمیکردم بخاطر دیدن من این راه رو اومده چقدر برام کارش ارزش داشت و علاقم بهش بیشتر شده بود...؟؟؟ اما حالا فهمیدم حتی تو بغل دختره خوابیده و.... وااااااااااااااااااای خداااااااااااااااااااااااااااااا دارم دیوونه میشم از بس گریه کردم چشام از درد داره بیرون میاد خدا چرا هرچی بلاست سر من میاد چرا؟؟؟چرا؟؟؟؟رضا چرا باهام بازی کردی چرا؟؟؟؟حالا میفهم چرا به جنده بودن بهناز ایمان آورده بودی چون به خودتم ثابت شده بوده... من فکرمیکردم رضا بهم دروغ نمیگه اما روزی که امده بود پیشم همین حدود2ماه قبل که گفت با دوستش امده بوده هم دروغ گفته و با2تا از دوستاش بوده هرچی فکرمیکنم دلیل دروغش رو متوجه نمیشم فقط شاید چون دوستش رو با بهناز دوست کرده بوده و امده بودن پیشش بهم نگفته که اون دوستش هم باهاشون بوده اینم که دوستش با بهناز دوست شده یه بار تو حرفاش فهمیدم از دهنش در رفت و پشتشم زد زیر حرفش...حالا دارم متوجه همه چیزای که میشنیدم و رفتارای که میدیدم میشم دل واسه خودم میسوزه که اینقدر ساده بودم همش میگه تو این3سال من با کسی نرفتم اما تو رفتی حالا یکی میخواد بگه پس تو بغل بهناز رفتنت چیه؟!! تو بغل کسی خوابیدن بدتره یا با یکی تلفنی حرف زدن؟؟؟؟شما بگید کار کی بدتره؟؟؟؟یه بارم که چند ماه قبل شاید قبل از عید بود زنگ زدم گوشیش یه دختره بر داشت و گفت دوستشه منم گفتم اگه دوستشی من نامزادشم و....اما رضا زد زیرشو بااون دختره همه چی بارم کردن و بعد ها هم گفت چون فهمیدمم دختره شوهر داره ولش کردم و....اما من به روشم نیاوردم اما اون اگه یه اس به مزاحمام داده بودم تا الان میزنتشون تو سرم که اون کارم اشتباه بوده و توقع هم داره بهش وفادار بمونم آخه چطوری وقتی همش دعوا و اعصاب خوردیه...؟؟؟؟هر کاری میکنم نمیتونم گریه نکنم تازه یه چیز دیگه هم بهم گفته که خونمو میریزه و کاری میکنه تا عمر دارم نتونم تو آیینه خودمو ببینم و تا آخر زندگیم تنها بمونم ... متاسفم واسه خودم که 3سال عمرو به پای همچین آدمی حروم کردمو بخاطرش از بهترین موقعییت های زندگیم گذشتم حرومت باشه این دنیا تو که از درد من شادی...تو که روز جداییمون تموم شهر و گل دادی.... تو که از شوق مرگ من لباس سرخ پوشیدی...کنارم سالها بودی منو هرگز نفهیدی... حرومت باشه این دنیا تو که خون منوخوردی...تو که اشک منو هدیه واسه یار خودت بردی... تو که هر روز میگفتی کنارم تا ابد هستی...خودت رو قاب عکس من یه روبان سیاه بستی... یکی با گریه و هق هق چشاشو خیس و تر میکرد... یکی شبهاشو بایادتو و عشق تو سرمیکرد... یکی بی همدم و تنها شبا تا صبح میبارید... یکی هم مثل تو هر شب بدون غصه میخوابید... حرومت باشه اون شب ها که پای تو سحر میشد... تو غرق خنده اما من وجودم دربه در میشد... بسوزه دفتر شعری که صفحه صفحه میدیدت... حرومت باشه اون شعرا که خط به خط پرستیدت.....!!!
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |