سفارش تبلیغ
صبا ویژن


نفس رضا...

دلنوشته دختران مجرد...شرمنده

از کلاس اول خواندیم آن مرد آمد...مؤدب

آن مرد با اسب آمد...چشمک

ما که ترشیدیم مرتیکه با خرهم نیامد و باز هم بابا نان داد...!!!!دلم شکست


نوشته شده در پنج شنبه 91/7/27ساعت 10:47 عصر توسط نظرات ( ) | |

سخت است ببازی تمام احساس پاکت را...

و هنوز نفهمیده باشی...

اصلا دوستت داشت...؟


نوشته شده در یکشنبه 91/7/23ساعت 12:48 عصر توسط نظرات ( ) | |

سلام اینی که بالای صفحه میبینید من نیستما...همون نفسه منه...آره درسته رضاست...


نوشته شده در چهارشنبه 91/7/19ساعت 1:44 عصر توسط نظرات ( ) | |

من ازت خاطره دارم...چه جوری یادت بیارم...

ما روزای خوبی داشتیم...همشون و جا گذاشتی...

چند روزه میشه که رفتی...اما انگاری یه ساله...

بیشتراز این نمیتونم...بی تو خوشبختی محاله...بی تو خوشبختی محاله...

کجاست اون خاطره هامووووووووووووووووووووووووووووووووووووووون...؟؟؟

چی شد اون حال و هوامووووووووووووووووووووووووووووووووووووون...؟؟؟

چقده دلنگروووووووووووووونم...واسه ی آرزوهاموووووووووووووون...واسه ی آرزوهامووووووووووووون...

تو که بی نام ونشونی...کجا دنبالت بگردم...

چرا من تنها بمونم...آخه من کاری نکردم...

دیگه طاقتم تمومه...کاشکی حالموبدونی...

دارم از نفس میفتم...کاشکی خودت رو برسونی...

کجاست اون خاطره هامووووووووووووووووووووووووووووووووووووووون...!؟!

چی شد اون حال و هواموووووووووووووووووووووووووووووووووووووون...!؟!

چقده دلنگروووووووووووووووونم...واسه ی آرزوهامووووووووووووووووووووون...

واسه ی آرزوهاموووووووووووووووووووووووووووووون...!!!


نوشته شده در پنج شنبه 91/7/13ساعت 1:19 عصر توسط نظرات ( ) | |

هر روز کارم شده گریه وقتی به رضا زنگ میزنم فقط گریه میکنم نمیتونم ازش بگذرم واقعا دوستش دارم چرا نمیفهمه...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چرا...؟؟؟؟؟خدا دیگه تحمل دوریش رو ندارم دارم میمیرم بخدا سخته برام میدونم ایندفعه دیگه سر پا نمیشم دیگه از پادرمیام  دیگه رو به راه نمیشم خودم میدونم اعصابم خراب تر از الان میشه و کم حوصله تر میشم میدونم روانی میشم  خوب میدونم عصبی تر میشم همون رضایی که بهم میگفت مثل روزای اول باشم منو اینقدر عصبی کرده با رفتارش با بد گفتناش مگه یه آدم چقدر میتونه تحمل کنه وقتی خودت میدونی کاری نکردی و بگن کردی چی سرت میاد؟؟؟؟ها؟؟؟؟؟بخدا روانی شدم  دارم دق میکنم  بخدا نا ندارم... حالمو هیچکی نمیفهمه...میدونم همه میگن میفهمیم چی میکشی اما بخدا نمیفهمید چون جای من نیستیدکه بدونید چقدر رضا واسم مهمه وقتی با رضا بودم انگار هیچ دردی نداشتم تمام دنیاو بهمم میدادن بازم من رضا رو میخواست حاضر بودم از هه چی بگذرم که با رضا باشم اما اون چیکار کرد...؟؟؟؟؟خیلی راحت ازم گذشت خیلی خیلی راحت میفهمید...؟؟؟خیلی راحت گفت هیچوقت قول ازدواج بهت ندادم  بهت...!!!

یکی به من بگه پس چرا همش میگفت ازدواج کنی اینجوری نباید رفتار کنیم باید خوب باشیم بعد از ازدواج ....و .... و...!!!ها؟؟؟؟پس چرا میگفتی بیا فلان کارو کنیم که خانواده ها رضایت بدن به ازدواجمون؟؟؟رضا بگو دیگه چرا؟؟؟؟

کاش حالمو میفهمیدو به جای اینکه بگه برم و حالم خوب میشه و فراموشش میکنم میگفت آرزو بیا با هم باشیم بیا که بدون تو نمیتونم بیا که فقط تو رو میخوام اما نگفت و نگفت الان کجایی که بفهمی حالم چقدر خرابه میز کامپیوتر خیسه خیسه از اشکای من میفهمی؟؟؟؟هرکی منو این حال خرابمو ببینه نفرینت میکنه چون  میدونن چقدر دوستت داشتم و بخاطرت چه کارای که نکردم وااااااااای خدااااااااااااااااا...؟؟؟من رضااااااااااااااااااااااااااااامو میخواااااااااااااااااااااااااااااااام میخوااااااااااااااااااااااااااااااااااام حتی التماسش میکنم که برگرده من میخوامش هیچکی واسه من رضا نمیشه...بخدا قسم میخوامش هر سختی رو بخاطرش تحمل میکنم اما برگرده...!!!


نوشته شده در سه شنبه 91/7/11ساعت 12:59 عصر توسط نظرات ( ) | |

   1   2      >

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ



پیج رنک